من همینم بی تو سایه ای سردرگم
بی خیال دنیا ، نا امید از مردم
من همینم یادی از نفس افتاده
با پری خون آلود در قفس افتاده
عطر آوازم را می تکانم در باد
خسته ام از دیوار ، خسته از فریاد
من همینم بی تو ، آرزویی ناچار
تکه ابری تنها ، سنگی از یک دیوار
ساده باشم یا نه وقتی آدم تنهاست
بی تو بودن دشوار با تو بودن رویاست
بی تو سرگردانم در مداری گمنام
می گریزم از خود .... عاشقی نا آرام
No comments:
Post a Comment